سعید

سعید

سعید

سعید

3 نفر

چهارشنبه شب خونه ی پویا اینا بودیم.من و امیر.جالب بود.خوش گذشت.(در همین جا ،،،جا دارد که از دوست عزیز دلمان و معشوقه ی مستر ... ... ،، پویا خان تشکر کنیم)شام خوردیم و بعدش شروع کردیم به بد بخت کردن حاکم ،،، ببخشید حاکم بدبختی ،،، البته باید توجه کرد که حاکمو خیلی خیلی بدبخت کردیم.خیلی.بعد پویا رفت لالا.من موندم و این یخ پسر آقا.بازم شروع کردیم به بدبخت کردن اما این دفعه همسایه جهنمی .... طرفو به شدت جهنمی کردیم...به شدت.بعدش از ساعت 2 تا 4 با همون مستر برنج محسن شروع کردیم حرفیدن و غیبت کردن.ای حااااااااال داد که نگو.پویا هم داشت تو تشکش وووووول می خورد.بعدشم رفتیم لالا.صبحم اومدیم خونه و بدبختیای من از نو شروع شد.

نظرات 2 + ارسال نظر
هدهدی چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ

بیچاره کردین این پویارو

الی چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ http://eloonak.blogsky.com

بله یه تیکه هم غیبت خیلی بهتون فشار آورد، مستقیما زنگ زدید رو در رو ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد